آن چه در این مطلب با آن رو به رو می شوید، جملاتی است که ممکن است بر زبان هر یک از شما جاری و ساری شده باشد. مثلا:

*دختر همسایه مون با دوست پسرش رفتن هیئت.

*بچه های هیئت توی گوشی شون عکسا و فیلمای 18+ دارن.

*دختر خالم چادریه ولی توی فلان مجلس عروسی با یه لباس نیمه برهنه جلوی عروس داماد رقصید.

* مگه اشکال داره توی مسجد با لوازم آرایشم، خط چشم یا خط لبمو درست کنم؟

* عمم گفت عروسی پسرمه؛ بذار همین یک شب خوش باشیم. یک شب که هزار شب نمیشه!

* سیمین خانم بعد از نماز کلی پشت سر خواهر شوهرش حرف زد.

* کارمندای خانم اداره مون با این که شوهر دارن ولی با من و آرش خیلی راحتن.

* فرزانه تازه از مشهد(حرم امام رضا) اومده بود؛ بهش گفتم موهاتو بده تو! میگه شماها چقدر گیر میدین؛ میگه به این چیزا نیست که ... مهم دله.

* خانمه توی مسجد اومده با یه وضع ... بهشم میگم عزیزم نباید موهات دیده بشه میگه خدا خودش سخت نمی گیره شما ها دین رو سخت کردین.

* ماجرای عشق بین من و دوست دخترم از اردوی مشهد شروع شد.

* ای بابا! برو به یکی دیگه گیر بده! من نمازمو می خونم! قرآنمو می خونم! برنامه سمت خدا رو هم نگاه می کنم! به این چند تار موی بیرون من چیکار داری؟

* من برای این که حرف خودمو جا بندازم چشم تو چشم خانم کامرانی باهاش بحث کردم.

* امام حسین رو دوست دارم ولی آهنگ نانسی بهم آرامش میده.

 

تنــــاقض!!!

این که من در کنار همه توجهاتم به مسائل شرعی، حاضرم کار خلاف آن را انجام بدم اسمش چیه؟ تا به حال به این فکر کردین؟ چطور من می توانم این ها را با هم جمع کنم؟

آیا دو قطب یک آهن ربا به یکدیگر نزدیک می شوند که این دو با هم جمع شوند. دو قطبی ما دو قطبی خدا و شیطان هستند! اسم این کار من چیه؟ عواملش چیه؟

مگر ما چیکار کردیم که هم بر سر سجاده و هم بر سر سفره شیطان می نشینیم؟ تاریخ با افرادی که این مسیر را انتخاب کرده اند چگونه برخورد کرده است؟

 

جواب این پرسش ها رو توی بخش نظرات بنویسید.

ممنون